ورود اتفاقی به دنیای کسب و کار
من خیلی اتفاقی و به دلیل اینکه شرایط کارمند شدن را نداشتم مجبور شدم وارد دنیای کسب و کار شوم. این بزرگترین شانس من در زندگی ام بود! پس اگر مجبورید که خودتان کاری را شروع کنید خیلی خوش شانس هستید.
ترس اشتباه
زمانی که می خواستم اولین کسب و کارم را شروع کنم تا ماهها می ترسیدم. شبها از ترس و دلهره خوابم نمی برد! در نهایت یک روز شروع کردم. بعد از اینکه شروع کردم متوجه شدم که ماهها ترس و دلهره کاملا اشتباه و بی دلیل بود. می بایست خیلی زودتر شروع می کردم.
شروع ناشیانه
زمانی که ترس را کنار گذاشتم و تصمیم گرفتم کسب و کاری را شروع کنم خیلی ناشی بودم. حدود 15 سال پیش وقتی که تصمیم گرفتم کارم را شروع کنم کل پس اندازم را صرف خرید میز و صندلی و اجاره یک محل کار کردم! فکر می کردم کسب و کار یعنی میز و صندلی، کامپیوتر و وسایل پذیرایی و…
عصرها دوستانم به محل کارم می آمدند و باهم در کنار چای صحبت می کردیم و می خندیدیم. چند ماه به همین صورت گذشت. البته که خیلی خوش گذشت. اما بعد از چند ماه کل پس اندازم تمام شد و برای ماه بعد اجاره محل کارم را نداشتم. داشتم افسردگی می گرفتم.
مشاوره سرنوشت ساز
دوستانم متوجه شرایط وخیم من شدند. چون اگر نمی توانستم اجاره دفترم را بپردازم محل خوشگذرانی های دوستانه هم از بین می رفت. بنابراین از طریق یکی از دوستان به سراغ فردی که چند سال کسب و کار داشت رفتم.
ایشان دو سئوال از من پرسیدند که رنگم عوض شد. گفتند چه کار می کنید؟ و چگونه بازاریابی می کنید؟
خیلی حالم بد شد. بعد از سه ماه شروع کار هنوز نمی دانستم می خواهم چه کار کنم؟
کلمه بازاریابی را هم اولین بار شنیدم و کاملا گیج شدم.
ایشان متوجه حال بد من شدند و گفتند باید محصول یا خدماتی برای فروش داشته باشی و برای خدماتی که دارید مشتری پیدا کنید تا بتوانید سود ایجاد کنید.
به من برخورد
در حین جلسه مشاوره و تا چند ساعت بعد از آن حالم خیلی بد بود که هنوز بعد از 15 سال آن احساس را می توانم درک کنم. ولی تاثیر گذارترین لحظات زندگی ام بود.
به من برخورد که ابتدایی ترین اصل کسب و کار را نمی دانستم. بنابراین تصمیم گرفتم اصول کسب و کار را یاد بگیرم. چند کتاب را به من معرفی کردند. در چند روز همه آنها را خواندم. فکر می کنم از آن موقع بود که تازه وارد دنیای کسب و کار شدم.
سالی 50 کتاب
به جرات می توانم بگویم که از 15 سال پیش تا کنون تقریبا هر هفته یک کتاب در زمینه مدیریت، کسب و کار و مخصوصا بازاریابی و فروش خوانده ام. آنقدر به کتاب خواندن معتاد شده ام که اگر یک روز چند صفحه کتاب نخوانم شب از غصه خوابم نمی برد. البته کتابهایی دارم که تا کنون بیش از 12 بار خوانده ام.
حجم زیادی از ایده ها
با خواندن هر کتاب و یا شرکت در دوره های آموزشی حداقل چند ایده اجرایی پیدا می کردم. سعی می کردم ایده ها را یکبار امتحان کنم و اگر مناسب بودند گسترش می دادم. بعد از مدتی کسب و کارم شروع به رشد کرد. دوستان و همکارانم از من برای رشد کسب و کارشان مشاوره می گرفتند.
خیلی از کارآفرینان کسب و کارشان را برای امتحان ایده های جدید در اختیارم می گذاشتند. از همه مهمتر در جلسات مشاوره با اینکه قرار بود من کمک کننده باشم در کنار مشاوره تجربیات و ایده های بسیار ارزشمندی یاد می گرفتم. ایده ها و تجربه هایی که مطئنم در جایی نوشته نشده اند و در ذهن کارآفرینان و حتی خود شما هستند.
4 دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید
با عرض سلام و ادب
جناب اقای قاسمیان بنده کتاب 12 ماه یا 12 سال شما را از نمایشکاه بین الملل تهران دی 1397 خریداری کردم و خوندم عالی بود و درباره شما را هم خوندم برام سئوال هستش که چرا اسم سایتت را مدیر 12 گذاشتین و از کجا این ایده را گرفتین ممنونم شرمنده که این سئوال را پرسیدم با تشکر
با سلام و سپاس از توجه شما.
من در کتاب 12ماه یا 12 سال؟ دلیل 12 را توضیح دادم. در زندگی اغلب کارآفرینان یک 12ماهی وجود دارد که درآمد و رشد آنها شاید بیش از 12 سال کار کرد معمولی آنها باشد. خیلی از عواملی که باعث بوجود آمدن این 12ماه طلایی می شوند را می توان در همان اوایل کار ایجاد کرد و رشد کسب و کار را زودتر شروع کرد.
امیدوارم که آموزشهای مدیر12 برای شما مفید بوده باشد.
موفق باشید.
سبحان قاسمیان
منم تازه شروع به خواندن كتاب رو كردم خيلي ساده و روان موضوعات رو متوجه ميشم و بازم خيلي ممنونم از شما ❤️
سپاس از شما
آرزوی پیروزی و موفقیت برای شما رو داریم